خاطرات عاشقی
مادر به خاطر مهر مادریش دوست دارم . شمع را به خاطر از خود گذشتگی اش. گل را به خاطر زیبایی اش ... و تو را بدون آن که بدانم چرا به اندازه تمام دنیا دوست دارم ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی ...نه حاشیه ای از یاد رفتنی. ای کاش باغ بهارت بودم اندر قفس عشق کنارت بودم ای کاش به هر سو که نظر می کردی من مردمک چشم سیاهت بودم زندگی شهر گلی است می مکدش زنبور مان وحال هر جه از آن باقی می ماندعسل خاطرات است وقتی از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که تا آخر زندگانی با تو خواهم بود./ گفتم: کیستی! گفت: عشق.فکر کردم عشق عروسکی است که با او بازی خواهم کرد./ ولی بعدها فهمیدم که عروسکی هستم در دست عشق./ این تاریخ غم بار بشر است وقتی از مادر متولد شدم به من آموختن دوست بدار./ حال که دیوانه وار عشق را دوست دارم می گویند فراموش کن./ این دفتر دیوانه من است حاصل یک عمر خیالات پریشان من است./ می نویسم... می نویسم. به یاد روزهای فراق به یاد چشم های اشک بار. می نویسم . در خلوت یار در غروب های دلگیر حسرت بار. و در آخر می نویسم. به یاد او هم چون پرنده ای به سوی آسمان دلم پر کشید و چشم های منتظر را تا ابد به انتظار من گذاشت./ دیروز در دادگاه دلم مغز من قاضی بود... متهم قلبم بود... جرم من عشقم بود... عشق من یاد تو بود... !!آیا حق من اعدام بود؟ دل تو وقتی می گیره دل من می خواهد بمیره حاضرم دلم فدات شه تا که قلب تو نگیره نمی گم دلم اسیره نمی گم پیش تو گیره من می گم اگه نباشی دلم از قصه می میره مانده ام در کوچه های بی کسی سنگ قبر مرا نمی سازد کسی سوختم خاکسترم را باد برد بهترین دوستم مرا از یاد برد
تقدیم به او که نبود
ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را
به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |